حقيقت انسان از ديدگاه نجم الدين رازى و رادا كريشنان (1)
حقيقت انسان از ديدگاه نجم الدين رازى و رادا كريشنان (1)
مقاله حاضر با توجه به اهميت شناخت حقيقت وجودى انسان، اين مسئله را در عرفان اسلامى و عرفان هندو پيگيرى مى كند و مى خواهد به اين سئوال اساسى پاسخ گويد كه آيا حقيقت انسان امرى ملكوتى و غير مادى است كه قبل از بدن خلق شده يا امرى مادى است كه از بدن نشأت گرفته است و در هر صورت با بدن مادى چه رابطه اى دارد. از سوى ديگر اين مسئله را دنبال مى كند كه مراتب مختلف وجودى كه در اين دو عرفان براى انسان مطرح گرديده به چه معناست و چگونه مى توان تصوير روشنى از آن ارائه داد.
اين مقاله در حقيقت بدون آن كه بخواهد به قضاوت بنشيند، حقيقت انسان را در دو مشرب عرفانى، اسلامى و هندو، كه از ريشه هاى مشتركى برخورداراند، بررسى مى كند. در اين رابطه در زمينه عرفان اسلامى كتاب مرصاد العباد نوشته نجم الدين رازى را برگزيديم كه در ميان كتاب هاى عرفانى از لحاظ طرح اصطلاحات عرفانى، تفسير آيات قرآن كريم و احاديث به سبك عرفانى و مرجع بودن، جايگاه ويژه اى دارد و به زبان فارسى نگاشته شده است. در عرفان هندو، كتاب گيتا[2] را با تفسير راداكريشنان بر آن، مرجع قرار داده ام. اين كتاب نيز يكى از منابع مهم عرفان هندو محسوب مى شود و در سير و سلوك از جايگاه بلندى برخوردار است. از دو جهت مى توان انديشه هاى مطرح در گيتا را به رادا كريشنان نيز نسبت داد. اول اينكه او از گيتا در مقدمه كتاب تمجيد بسيار كرده و آن را يكى از دست مايه هاى بشريت براى نجات و گذر از دوران بحران مى داند. دوم اينكه هر شارحى در شرح، نظرات خويش را مطرح مى كند و اصولا شرح رنگ و بوى افكار شارح را دارد مگر اينكه شارح به نحوى تصريح كرده باشد كه ملتزم است كه در محدوده متن باقى بماند و نظرات خويش را نگويد. البته اگر چنين امرى اصولا ممكن باشد. در مورد تفسير گيتا اين خصوصيت نيز وجود دارد كه مفسر قصد دارد انديشه هاى گيتا را به روز كرده، براى جهان امروز تبيين كند. اين مقاله به مقايسه اين دو كتاب مى پردازد و با ارائه طرحى كه از مطالب مطرح شده در آن ها استنباط مى شود، حقيقت انسان و چگونگى شكل گيرى مراتب وجودى او و ارتباط ميان آن ها را در اين دو كتاب به صورت مستقل بررسى مى كند.
دراين رابطه ابتدا در هريك از اين دو كتاب به مراتب مختلف وجود انسان كه درسير نزول به وجود مى آيد اشاره مى كنيم و سپس ارتباط ميان اين مراتب وجودى و چگونگى چينش آن ها در يك نظام وجودى را بررسى مى كنيم و در پايان حقيقت وجود انسان را در ارتباط با مرتبه اى از وجود او كه مى تواند مرتبه محورى قرار گيرد، پى گيرى مى كنيم.
مراتب وجود انسان در عرفان اسلامى
البته اين ترتيب شرافت اجسام مادى از جهت ظاهرى است. اما نجم الدين رازى براى موجودات مادى جنبه اى ملكوتى نيز مطرح مى كند كه تمام اجسام از آن برخوردارند. اگر به اجسام از اين جنبه ملكوتى بنگريم سلسله مراتب شرافت برعكس مى شود و بدن انسانى كه در جهت ظاهرى در پايين ترين مرتبه قرار داشت، در بالاترين مرتبه قرار مى گيرد و بالاترين مرتبه كه عناصر بودند در پايين مرتبه جاى مى گيرند. از جهت ملكوت اجسام، عناصر به ترتيب تكامل يافته اند و در سير كمال خويش به مرتبه بدن انسانى رسيده اند كه لياقت قبول روح انسانى را داراست.[6] جنبه ملكوتى بدن انسان كه در اينجا در مقابل جنبه جسمى و ظاهرى آن مطرح گرديده است، در حقيقت به يكى ديگر از مراتب وجودى انسان اشاره دارد. اين مرتبه وجودى همان نفس انسان است. نجم الدين رازى در بحث از اقسام ملكوتيان، آن ها را به ارواح و نفوس و هر كدام را به عالى و سافل تقسيم مى كند و براى هر يك از اجسام حتى عناصر بسيط ملكوت يا نفسى بر مى شمارد. در مورد عناصر بسيط اين نفس همان خاصيت آن هاست و فقط در نبات است كه از نفس آن به نفس ناميه تعبير مى شود[9]
در پايان اين بحث تذكر اين نكته ضرورى است كه مقصود از مرتبه روح انسانى فقط روح كلى نيست. بلكه نجم الدين رازى علاوه بر روح كلى كه از آن به روح محمدى تعبير مى كند، مراتب مختلفى را براى ارواح جزئى برمى شمرد كه همه از پرتو روح كلى بهوجود آمده اند. از روح محمدى، ارواح انبيا(علیهم السّلام) پديد آمده اند و از آن ارواح، ارواح اوليا و سپس ارواح مومنان، عاصيان، منافقان، كافران، ملائكه، اجنه، شياطين و... به وجود آمده اند.[11] بدين ترتيب در عالم ارواح و قبل از خلقت بدن، هر انسانى براى خويش يك روح جزئى دارد كه از روح كلى نشأت گرفته است و بعد از خلقت بدن انسان، اين روح جزئى به بدن تعلق مى گيرد.
بدين ترتيب، هر انسان در مراتب وجودى خويش از سه مرتبه روح، نفس و بدن برخوردار است كه شناخت حقيقت وجودى او در پرتو شناخت ارتباط اين مراتب و مرتبه محورى وجود او امكان پذير است. و اين حقيقتى است كه در سخنان عرفاى ديگر نيز بر آن تأكيد شده است.[12] البته در وجود انسان مراتب ديگرى همچون عقل، دل، سرّ و خفىّ نيز مطرح مى شود كه آن ها نسبت به اين سه مرتبه فرعى محسوب مى شوند و در بحث هاى بعدى به آن ها اشاره خواهد شد.
2. پيوستگى و ارتباط مراتب وجود انسان
از بحث قبل مشخص گرديد كه انسان داراى مراتب وجودى سه گانه بدن، نفس و روح است. در اينجا اين سؤال مطرح مى گردد كه اين مراتب با همديگر چه ارتباطى دارند. زيرا مفروض است كه انسان از وحدت شخصيتى برخوردار است كه اين وحدت براى او كمالات خاصى را به ارمغان آورده است. وحدت شخصيت انسان اين اقتضا را دارد كه اين مراتب وجودى ارتباط تنگاتنگى با هم داشته باشند و هيچ نوع انفكاك و تعارضى بين آن ها نباشد. اين مسئله ا ولا اقتضا دارد كه اين مراتب از نحوه اى سازگارى برخوردار باشند تا بتوان در پرتوى آن مسئله تعلق روح يعنى مرتبه عالى وجود انسان به بدن يعنى پايين ترين مرتبه آن را توجيه كرد; و ثانياً مستلزم اين است كه تنها يكى از اين مراتب محور وجود انسان بوده و بقيه مراتب به نحوى در رابطه با آن قرار گيرند. زيرا تنها در اين صورت است كه بين مراتب وجود انسان انسجام و هماهنگى حاصل مى شود و اگر در وجود انسان محورى نباشد كه مراتب مختلف را به هم پيوند دهد، لاجرم هر يك از آن ها براى خويش استقلال پيدا مى كند.
بحث پيوستگى مراتب وجودى انسان را با دو عنوان سازگارى مراتب وجود انسان و محور بودن نفس در وجود او پى گيرى مى كنيم. اولى به بحث تعلق روح به بدن و چگونگى به وجود آمدن نفس انسانى و دومى به تبيين خصائص نفس براى قرار گرفتن در محور وجود انسانى مى پردازد.
1. انسجام مراتب وجود انسان
نفس واسطه روح و بدن
او در مقام تفاوت انسان و حيوان اين حقيقت را اجمالاً بيان كرده است. او مهم ترين تفاوت بين نفس انسان و حيوان را صفت بقا مى داند كه نفس انسانى از روح دريافت كرده است:
بدانكه نفس به جملگى اجزا و ابعاض قالب انسانى محيط است... و نفس ديگر حيوانات در تن ايشان همين نسبت دارد... وليكن نفس انسانى را صفات ديگر است كه در نفس حيوانات نيست... يكى از آن جمله، صفت بقا است.[15]
اين سخن، در حقيقت، به اين معنا است كه نفس انسانى در سير تكامل بعد از نفوس حيوانات قرار گرفته و اين كمال از طرف روح به آن افاضه شده است. يعنى نفس حيوانى باافاضه نورى از روح، تبديل به نفس ناطقه انسانى گرديده است. زيرا قالب و بدن انسان قدرت تحمل و تدبير نفس ناطقه انسانى را داشته ولى بدن حيوانات ديگر از اين توانايى برخوردار نبوده است و اين رمز سخن او در بحث قبل است كه بدن انسان از جهت تركيب پيچيده ترين موجودات عالم اجسام است.
تبديل نفس حيوانى به نفس ناطقه با عنايت روح ملكوتى به آن، در سخنان ديگر عارفان هم مشرب با نجم الدين رازى نيز مطرح شده است. عزالدين كاشانى در مقام تبيين چگونگى به وجود آمدن نفس ناطقه مى گويد:
نفس ناطقه انسانى عبارت از مجموعه خلاصه لطايف اجزاى تركيب بدن كه آن را روح حيوانى و طبيعى گويند و نورى است كه از روح علوى انسانى به آن افاضه مى شود و بدان نور مورد الهام فجور و تقوى مى گردد، چنان كه نصّ كلام مجيد است; «ونفس و ماسويها فالهمها فجورها و تقويها»[16]
بدين ترتيب تعلق روح به بدن، در حقيقت به معناى تكامل ملكوت بدن به حدى است كه صلاحيت افاضه از طرف روح علوى انسانى را پيدا مى كند و روح با افاضه نور خويش به نفس حيوانى صفت بقا مى بخشد و آن را تبديل به نفس ناطقه مى كند و نفس با اين صفت خويش واسطه بين روح و بدن مى شود و افاضات روح از راه نفس به بدن مى رسد.
دل واسطه روح و نفس
از ازدواج روح و قالب دو فرزند دل و نفس پديد آمد. اما دل پسرى بود كه با پدر ، يعنى روح، مى ماند و نفس دخترى بود كه با مادر ، يعنى[ قالب خاكى، مى ماند. در دل، همه صفات حميده علوى روحانى بود و در نفس، همه صفات ذميمه سفلى، وليكن چون نفس زاده روح و قالب بود در وى از صفات بقا و بعضى از صفات حميده كه تعلق به روحانيت دارد، بود.[17]
سِرّ واسطه بين دل و روح
مرتبه خفىّ
مرتبه عقل
اين مراتب وجودى تفسير تمام بحث هايى است كه درباره تنزل روح از اوج ملكوت به حضيض ناسوت مطرح مى شود. روح براى اينكه بتواند با بدن رابطه برقرار كند، در مرتبه اى پايين تر از خويش تجلى مى كند كه اين مرتبه دل نام دارد. اين مرتبه هر چند صفات كمال روح را داراست ولى از لحاظ وجود مى آيد، با ماديات نزديك تر است. اين مرتبه از وجود انسان است كه با نفس حيوانى پديد آمده مى آيد، با كالبد انسانى رابطه برقرار مى كند و آن را به نفس ناطقه تبديل مى كند و درنتيجه وجود انسان در قالب خاكى شكل مى گيرد.
تعبير لطيف «حجاب» كه در كلام نجم الدين رازى و ديگر عرفا در مورد تنزل روح از مقام خويش مطرح است، نيز نشان دهنده اين است كه مقصود آن ها از تنزل روح از مرتبه خويش، پديدار شدن مراتب وجودى انسان از تجليات روح است. روح انسانى در هنگام تعلق به بدن از چندين هزار عوالم مختلف روحانى و جسمانى گذر مى كند كه در اين ميان هفتاد هزار حجاب نورانى و ظلمانى پديد مى آيد.[25]
حجاب حكايت از مستور شدن يك چيز با پديد آمدن موانعى براى رؤيت آن است. همان طور كه در مورد خداوند تمام عوالم وجود ـ اعم از مجرد و مادى ـ به نحوى حجاب ذات او محسوب مى شوند. بنابراين محجوب شدن روح انسان نيز به معناى مستور شدن حقيقت آن است كه ديگر امكان مشاهده آن وجود ندارد. بدين ترتيب، تنزلات وجودى روح انسان براى تعلق به بدن، به هيچ وجه به معناى تجافى يا سقوط روح از عالم اعلى به عالم مادى نيست بلكه روح از زمان خلقت در همان مرتبه خويش باقى مى ماند و اصلاً امكان حركت و سقوط براى آن وجود ندارد و در هنگام تعلق به بدن، در حقيقت، تجليات آن مرتبه به مرتبه حاصل مى شود تا آنگاه كه به نفس حيوانى در بدن انسانى تعلق گيرد و آن را به نفس ناطقه حيوانى تبديل كند.
پی نوشت :
[1]. اشاره است به حديث من عرف نفسه فقد عرف ربه. رك: مرصاد العباد، ص 174.
[2]. ¥ Gitaيا بَگْوَدگيتا Bhagvad-Gita، اين كتاب را محمدعلى موحد با نام سرود خدايان (بهگوْدگيتا) به فارسى برگردانده است. رك.: سرود خدايان (بهگودگيتا)، ترجمه محمد على موحد، تهران، خوارزمى، 1374.
[3]. مرصاد العباد، ص 56.
[4]. همان، ص 65.
[5]. همان، ص 66.
[6]. همان، ص 56.
[7]. همان، ص 46.
[8]. همان، ص 56.
[9]. همان، ص 67.
[10]. مرصاد العباد، ص 37.
[11]. همان، ص 176.
[12]. رك: به كشف المحجوب، ص 249.
[13]. مرصادالعباد، ص 184، ص121، 122.
[14]. همان، ص 101.
[15]. مرصاد العباد، ص 174.
[16]. مصباح الهداية، ص 83.
[17]. همان، ص 175.
[18]. همان، ص 314.
[19]. همان، ص 314.
[20]. همان، ص 313.
[21]. همان، ص 314.
[22]. همان، ص 315.
[23]. همان، ص 312.
[24]. همان، ص 200.
[25]. همان، ص 102.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}